با کسی باش که…
وقتایی که دلت گرفته…
حوصله نداری…
ناراحتی…
حس میکنی یه دنیا غم داری…
بلد باشه شادت کنه!
راه قلبتو بلد باشه!
تنهات نذاره!
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 92 | mohsen |
![]() |
0 | 111 | mohsen |
با کسی باش که…
وقتایی که دلت گرفته…
حوصله نداری…
ناراحتی…
حس میکنی یه دنیا غم داری…
بلد باشه شادت کنه!
راه قلبتو بلد باشه!
تنهات نذاره!
یه وقتایی باید رفت…!
اونم با پای خودت…!
باید جاتُ تو زندگی بعضی ها خالی کنی…!
درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه…!
ولی بدون…
یه روزی…
یه جایی…
بد جوری یادت می افتن که دیگه خیلی دیر شده خیلی…
مــرا کَس بسیــار اَستــ ؛
اَفسوس !
کـﮧ בِل یکـ نـا کَس مے פֿواهَـב …!
گاهی بی صدا نگاهت میکنم …
مرا ببخش برای این نگاه های پنهانی ،
شاید اگر بغضم فرو نشیند
صدایت کنم …
ﺩﯾـﺪﻩ ﺍﯼ ﺷــﯿﺸــﻪ ﻫـﺎﯼ ﺍﺗـﻮﻣﺒــﯿﻞ ﺭﺍ ﻭﻗـﺘـﯽ ﺿﺮﺑــﻪ ﺍﯼ ﻣــﯽ ﺧـﻮﺭﻧـﺪ
ﻭ ﻣـﯽ ﺷـﮑﻨـﻨـﺪ !؟
ﺩﯾــﺪﻩ ﺍﯼ ﺷـﯿﺸــﻪ ﺧــﺮﺩ ﻣــﯽ ﺷــﻮﺩ
ﻭﻟــﯽ ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧﻤــﯽ ﭘﺎﺷــﺪ !؟
ﺍﯾـــﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﻫﻤـــﺎﻥ ﺷــﯿﺸــﻪ ﺍﻡ ؛
ﺧــﺮﺩ ﻭ ﺗــﮑـﻪ ﺗــﮑــﻪ ،
ﺍﺯ ﻫــﻢ ﻧـﻤـــﯽ ﭘــﺎﺷـﻢ ﻭﻟـــﯽ ﺷــﮑـﺴﺘـــﻪ ﺍﻡ . . .
هـر روز صفحه ی نیازمندیـهــا را زیر و رو میکنــم
میدانــم بالاخره
یک روز
به مــن لعنتی نیاز پــیدا میکنـــی . . .
تلخ میگذرد این روزها !
که قرار است از تو …
که آرام جانمی برای دلم
یک رهگذر معمولی بسازم…!
نمیدانم به مسافر دل بستم
یا
مسافر شد آنکه به او دل بستم . . .
شب را دوستـــ ــ ـ دارم …!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند …
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
هیچکس بعد هیچکس نمرده
ولی …
خیلیا بعد از خیلیا
دیگه زندگی نکردن . . .
از تو گفتن سوزش چشم می آورد
و از تو نگفتن تورم گلو
بگویم یا نگویم ؟
یـــه حرفهائیــم هســت توی زندگـــی
کـه فقط میتونی به دیــوار اتاقــت بگــی !
پر از اشکم ولی میخندم به سختی
به قول فروغ که میگفت:
شهامت میخواهد سردباشی
و گرم بخندی!
گراهام بـــل عــــزیز!
تلفنی که زنـــگ نمی خورد که نیـــازی به اخــــتراع نداشت!!
حوصـــله ات ســـر رفته بود،
چــــسب قلـــــب اختراع می کردی
می چسباندیم روی ایـــن ترک های قلب صاحب مـــــرده مان
و غصـــه زنـــگ نخوردن تلفـــــنی که اختراعش نکرده ای
را نمی خوردیم!
غم انگیز است…
شب از پهلویی به پهلوی دیگر شوی
ببینی تاریکی
از جای خود تکان نخورده است !
می دانی …
پزشکان که هیچ
حتی مامورین بازیافت هم
از قلب شکسته قطع امید کرده اند !
کاش بودی و دلم تنها نبود
تا اسیر غصه ی فردا نبود
کاش بودی تا برای قلب من
زندگی اینگونه بی معنا نبود
کاش باران بودم
و غم پنجره را می شستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا می دادم
پاک کن پنجره از دلتنگی
که هوا دلخواه است
گوش کن باران را
که پیامی دارد
دست از غم بردار
زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را
روز نو در راه است …
دلم تو را، فقط و فقط تو را
از میان این همه ضمیر میخواهد، همین!
و باز هم تو نیستی حالا که باید باشی
و این یعنی ته بدبختی من . . .
ﻭﻗﺘــﯽ ﻣُﺮﺩﻡ ﺑﺎﻟﺸﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ! ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ…
ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ برای اوست…
تعداد صفحات : 2