خوابیدی بدون لالایی و قصه
بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمیبینی
توی خواب گلای حسرت نمیچینی
دیگه خورشید چهرتو نمیسوزونه
جای سیلییای باد روش نمیمونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
رفتی و آدمکارو جا گزاشتی
قانون جنگل و زیر پا گزاشتی
اینجا قهرن سینه ها با مهربونی
تو تو جنگل نمیتونستی بمونی
دلتو بردی با خود به جای دیـگه
اونجا که خـدا برات لالایی مـیگه
میدونم میبینمت یه روز دوباره
توی دنیایی که آدمک نداره....
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 92 | mohsen |
![]() |
0 | 111 | mohsen |